باز آمد بوی ماه مدرسه
بله
باز هم آمد بوی ماه مدرسه
بوی ماه مهر
ماه مهربان........ و ........خنده های قاه قاه مدرسه...
اینبار با مطلبی متفاوت در خدمتتونم
و چقدر دلم برای بچه ها و حال و هوای خوش پاییز و مهر تنگ شده بود.
***
اصلا بگذارید اینگونه آغاز کنم:
می خواهم داستانی مستند از قسمت زیبایی از زندگی خودم را شروع کنم که پایانش ناپیداست.
من در شهر گمیشان در دبستان دخترانه ی ( آنا ملا شیروانی ) با مدیریت خانم ( دیه جی ) ( که از همینجا از تمام محبت ها و حمایت های صمیمانه ایشان تشکر می کنم. ) مشغول به کار هستم.
از همان ابتدای ساخت این وبلاگ قصدم نوشتن خاطرات و تجربیاتم بود که در انتظار بازگشایی مدارس بودم.
شاید به نظر آنهایی که از فاصله ی گرگان تا گمیشان مطلع هستند کار من سخت و طاقت فرسا باشد. اما من با چنان عشقی این مسیر را طی می کنم که سختی راه چندان اثری روی من نمی گذارد.
من عاشق کارم و مردم مهربان آن منطقه هستم. بچه های مدرسه عاشقانه دوستم دارند و من نیز...
ادامه دارد...